قصه سگ مریض و صاحب زبان نفهم
عرب گفت: نانها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است.
|
عرب گفت: نانها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است.
مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زیر درختى خوابیده بود نزدیک شد و رو به زنبور گفت: من چوپان را نیش مىزنم و مخفى…
حکایت نامه کتابی شامل قصهها، حکایتهای تمثیلی، داستانهای اخلاقی و لطیفههای فارسی برای کودکان و نوجوانان است.
همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیدهای محکم پس گردن او نواخت...
هر بار که چوپان آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را ن…