و بالاخره سرانجام کشمکش مصاحبه جنجالی همسر دوم کیمیایی

مصاحبه گوگوش با هما سرشار، احتمالا جذاب‌ترین سوژه این ساعت‌های اخیر است. کاربران شبکه‌های اجتماعی به وجوه متنوعی از ماجرا پرداخته‌اند که احتمالا خیلی‌هایش را خوانده‌اید.

و بالاخره سرانجام کشمکش مصاحبه جنجالی همسر دوم کیمیایی

هما سرشار به واسطه رفاقتی که با گوگوش داشت، موفق شد فضا را برای بیان بسیاری از ناگفته‌های پنج دهه اخیر گوگوش فراهم کند. در جایی از مصاحبه هما سرشار تفکیکی می‌سازد میان فائقه آتشین و گوگوش، اولی زنی‌ست که کودکی بسیار دشواری داشته و بعدتر حتی در کسب جایگاه «یک مادر خوب» هم احساس ناکامی می‌کند، زنی که چهار ازدواج ناکام دارد و به قول سرشار، ازدواجی نیست!

دومی اما گوگوشی‌ست که در قله هنر ایران قرار دارد و کارنامه هنری‌اش همچنان و هنوز رشک‌برانگیز است.

به هر حال کیست که نداند بسیاری از طرفداران گوگوش هم، فائقه آتشین را خیلی دوست نداشتند و ندارند، این تفکیک میان فائقه و گوگوش در واقع کلید اصلی ماجراست؛ فائقه آتشینی که در سه سالگی کودک کار پدرش بود و کتک «زن پدر» را خورده، دهه‌ها میان حرف و حدیث‌های مردم زندگی کرده.

مساله ورودش به عشق بهروز و پوری بنایی (که البته خودش گفت که ورودش به زندگی بهروز بعد از جدایی‌اش از پوری بوده) و همین ماجرای کیمیایی از او تصویری در ذهن مردم ساخته بود که انگار او یک زن خانه خراب کن است!

در واقع در پس تمام این روایت‌ها مردم با فائقه طرف هستند، که البته برای ما به عنوان مخاطب اتفاقا گوگوش مهم‌تر است، اوست که با حضور پیوسته و با غیبت معنادارش می‌تواند حامل معانی و مفاهیم قابل تفسیر زیادی باشد که راه را برای آسیب‌شناسی و نگاه تاریخی باز کند، از این دریچه اتفاقا فرازهای دیگری از مصاحبه اهمیتی دوچندان دارد.

مثلا آن جایی که او آن خاطره متعلق به اوایل انقلاب و میوه فروشی جردن را تعریف کرد، اتفاقا شاید اهمیتی فراتر از آن چه که بین او و کیمیایی گذشته داشته باشد، روزی که میوه به دست منتظر تاکسی می‌ماند و برای ماشینی دست تکان می‌دهد که صدای «غریبه آشنا» گوگوش از آن به گوش می‌رسد و اما آن ماشین، گوگوش کنار خیابان را نمی‌شناسد! غربت در وطن این شکلی‌ست احتمالا!

حتی به نظرم آن خاطره مربوط به مسعود فردمنش که سرپاسدار فرودگاه مهرآباد بوده و کار گوگوش را برای ورود به وطن ردیف کرده، آن هم در روزهایی که هم‌قطاران گوگوش در حال هجرت بودند و اون از آن طرف آب‌ها به ایران می‌گردد و در واقع ریسک بزرگی می‌کند.

تصمیمی که اهمیتی دوچندان نسبت به ازدواج ‌ها و طلاق‌های فائقه آتشین دارد، ماجرایی که نشان می‌دهد گاه یک آدم می‌تواند سرنوشت یک جریان را عوض کند، مثلا اگر آن روز در مهرآباد کس دیگری سرپاسدار بود، کسی که غریبه با موسیقی و گوشش بود، سرنوشت فائقه و صد البته گوگوش به طور کلی تغییر می‌کرد.

آن پرسش هوشمندانه هما سرشار درباره سیاسی بودن یا نبودن گوگوش و پاسخ ظریف گوگوش و البته آن اشاره‌اش به مطالعه روزنامه سلام و تمام توقیفی‌های نیمه دوم دهه هفتاد مطبوعات ایران که نشان می‌دهد آدمی در سطح گوگوش هم در آن سال‌‎ها به شکلی از اصلاحات امیدوار بوده هم از جمله نکات جالب ‌توجه مصاحبه بود.

تاکیدم روی مثال‌هایی از این دست بیشتر از آن جنبه است که شاید طرف شدن با گوگوش و هر آن چه در کارنامه هنری‌اش کرده، مواجه عاقلانه‌تر و کاربردی‌تری باشد، گو آن که آن چه که بر فائقه گذشته با تمام فراز و نشیب‌های تکان‌دهنده‌اش در نهایت سرگذشت «یک زن» است که در قبال توجیه افکار عمومی مطلقا مسئولیتی نداشته و ندارد.

مریم  محمدی
مریم محمدی
دیگران می‌خوانند
اینستاگرام تیتر کوتاه

نظر شما

سایر رسانه ها
    اخبار
    سایر رسانه ها
    پیشنهاد سردبیر